گم در مه

ساخت وبلاگ
حالم از آنچه فكر مي كردم خيلي خراب تر شده. اعتراف مي كنم كه موجود به شدت ضعيفي هستم. اتفاقات اين هفت هشت ماهه اخير مرا ذره ذره كه نه، خروار خروار از تو خورد و خالي كرد. پوسته اي بيش نيستم حالا. اين ضر گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 163 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 4:10

صبح برفی امروز را با رفیقی بی خیال گذراندم. با کسی که همین طوری از سر استیصال به اش پیام دادم پنجشنبه به کتابخانه می آید یا نه و او گفت چرا نرویم به خانه ی او؟ دل به دریا زدم و تو برف سیگارکشان رفتیم گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 4:10

منگ ام از ضربه اي كه دو سه روز است محكم به سر همه مان فرود آمده، ضربه كه چه عرض كنم؟ كوه فاجعه. اشك ام تمامي ندارد و گفتن از آن درد سينه ام را مي فشارد. چرا قادر فكر مي كند كه مي سازيم با اين چيزها و گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 4:10

انگار که خواب ام همان خوابیدن دختر پنج ساله ای باشد کنار پدر، توی اتوبوسی که از باجگیران می رفت به طرف مشهد. انگار من پدرم باشم و شوپن من باشد. آن روزها پدرم جوان تر از حالای من بود. اما مثل من سودایی گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 165 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 4:10

آنقدر از خرد شدن و فروپاشي گفته ام كه ديگر اين جا اين كلمات را از اصالت و اعتبار انداخته ام. هميشه يكي هست كه از آن ديگري در باختن نرد دل جلوتر تر است و هميشه من همان بوده ام كه نهايتا بيشتر خواسته مع گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 165 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 4:10

قادرجانم، باید از روزهای خوب هم نوشت. روزهای با تو بودن کی بد بوده جان دلم؟ اگر تلخی بوده از من بوده. هر که حالا صورت گل انداخته ام را ببیند لابد می فهمد این همه خوشبختی از کجا آمده. چشم هام می خندد و گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 4:10

ديگر حتي از پشت تلفن هم مي داني كه من در شب بي پايان آن چشمهای سياه افتاده ام و بيرون نمي آيم. از همه كنده اي مرا و به خود خو داده اي. جَلد توام حالا. به من پر سيمرغ هم بدهند از پيشت جايي نمي روم. با گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 4:10

خوب است که این جا هست؛ جایی که می توان سفره ی شکوه و ناله باز کرد و هی گفت و گفت. لابد در کتاب سیر و سلوک عشاق فصلی هم هست که به سکوت اختصاص دارد و من حالا به آن فصل رسیده ام. دهان می بندم و لال می شو گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 4:10

رفتم به طرف درهای بازمانده میان مان. تو یکی را بسته ای. باقی را هم نادیده می انگاری. نادیده انگاری! این عبارت آشنا نیست برایت؟ زمانی مقاله ای با این عنوان از تو خواندم. حالا خودم مشمول آن نوازش ویژه ا گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 143 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 4:10

خب دیگر دخترجان! بلند شو و کمرت را سفت ببند برای مجادله های تازه. حقیقتا گل گفت: زنده بودن که خود مجادله است. جالب است که بعد از آن عشق بازی های کوتاه و نیمه کاره، افتادی دوباره توی قطار وحشت وراهی هم گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 143 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 4:10